در روزگار قدیم، پادشاهی سنگ بزرگی را در یک جاده ی اصلی قرار داد. سپس در گوشه ای پنهان شد تا ببیند چه کسی آن را از جلوی مسیر بر می‌دارد. برخی از بازرگانان ثروتمند با کالسکه‌های خود به کنار سنگ رسیدند؛ آن را دور زدند و به راه خود ادامه دادند. بسیاری از آن‌ها نیز به شاه بد و بیراه گفتند که چرا دستور نداده جاده را باز کنند. امّا هیچ کدام از آنان کاری به سنگ نداشتند. سپس یک مرد روستایی با بار سبزیجات به نزدیک سنگ رسید.بارش را زمین گذاشت و شانه‌اش را زیر سنگ قرار داد و ...
بیشتر بخوانید
دفترچه کارشناسی ارشد دانشگاه آزاد ثبت نام دانشگاه ازاد امریه سربازی استخدام بانک شهر استخدام بانک گردشگری آگهی استخدام بانک صادرات استخدام بانک پارسیان استخدام بانک سامان استخدام بانک پاسارگاد سازمان سما استخدام وزارت نيرو استخدام منابع کارشناسی ارشد منابع دکتری دانشگاه پيام نور پودمانی علمی کاربردی 92 استخدام دولتی استخدام آموزش و پرورش استخدام شرکت نفت استخدام استانداری استخدام شهردارآگهی استخدام پليس استخدام نیروی انتظامی استخدام آتش نشانی استخدام ديپلم استخدام برنامه نویس استخدام حسابدار نمونه سئوالات کارشناسی ارشد نمونه سئوالات دکتری ارزشیابی مدرک دانشگاه پیام نور فراگير دانشپذير مدرک دیپلم مدرک کارشناسی انتخاب رشته کنکور سراسری 92 عدح.هق ...
بیشتر بخوانید
در زمان ها ی گذشته ، پادشاهی تخته سنگ را در وسط جاده قرار داد و برای این که عکس العمل مردم را ببیند خودش را در جایی مخفی کرد. بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بی تفاوت از کنار تخته سنگ می گذشتند. بسیاری هم غرولند می کردندکه این چه شهری است که نظم ندارد. حاکم این شهر عجب مرد بی عرضه ای است و ….. با وجود این هیچ کس تخته سنگ را از وسط بر نمی داشت. نزدیک غروب، یک روستایی که پشتش بار میوه و سبزیجات بود، نزدیک سنگ شد، بارهایش را زمین گذاشت و ...
بیشتر بخوانید